امدم

ساخت وبلاگ
حرف افتاد به نوه های عمو که هنوز با سه سال سن براشون شو.رت آموزشی میپوشونن و بچه های این دوره که انقدر راحت طلب شدن، صحبت از بچه داری و سختی های مادرها بود تا رسید به مهربونی بعضی ها و بی تفاوتی خیلی های دیگر تا رسید به دختر فامیل و دختر غریب.. تا رسید حرف به هم عروس ها(یا بقول خیلی ها جاری)مامان تعریف میکرد که هیچوقت شماها عادت نداشتید توو خودتون دستشویی کنید و من از این بابت همیشه خیالم راحت بود ولی یکبار خونه عمو وسطی مهمونی دوره دعوت بودیم و تو خواب بودی و تا از خواب بیدار شدی، اومدی نشستی توو بغل من و جیش کردی! منم که لباس اضافی برای خودم نمیبردم!!دیگه رفتم توو حمامشان اول تو رو طاهر کردم و لباس پوشوندم و بعدم پاها و لباس خودمم طاهر کردم و حمام رو شستم و بیرون آمدم و با لباسی که حسابی چلونده بودم(آبش رو گرفته بودم) ولی در عین حال خیس بود اومدم و چادرم رو بخودم میپیچیدم و نشستم ولی زنعمو وسطی حتی یک کلام تعارف نکرد که دامنی لباسی از خودش به من قرض بده تا لباسم خشک شه! (ما خودمون توو خونه هیچوقت مهمون نمیاد که بمونه چون همه توو شیراز هستند ولی یکبار عمه ام اومده بود و یهو دلش کشید مامانم موهاش رو رنگ کنه و همون جا حمام رفتم و ... حتی ما لباس زیر نو هم بهشون دادیم که راحت باشند حالا مامانم براش خیلی حرکت زنعمو عجیب بوده و توو ذهنش مونده..)مامان بعدد سی سال از یادش نرفته!!!بهش گفتم: خب خودتم کمرو بودی! میگفتی اتو شون رو بدن تا لباست رو خشک کنی!مامان: اونوقتا همه اش رودروایسی میکردم..و ادامه داد ولی زنعمو آخری رو میبینی، دوره تو مای بیبی رو کار نبود و کهنه میذاشتیم... یه بار کهنه تو رو توو دستشویی خونه اونا جا گذاشته بودم؛ بنده خدا شسته بود، اتو کرده بود و داده بود عموت آورده امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 15:18

اگر توام مثه من عاااااشق رویابافی برای زندگیت هستی و وصف العیش رو نصف العیش میدونی...اگر توام مثه من روزگار و سختی جامعه کلی حسرت و ناراحتی توو دلت کاشته و رویاهات مثل سابق دست و بال شون باز نیست!اگر توام به بن بست توو زندگیت رسیدی و دنبال راهه جدیدی اما فکر میکنی راهی نیست!من بهت پیشنهاد میدم کتاب: کتابخانه ی نیمه شب رو از مت هیگ بخون (من نشر میلکان رو دارم)هر چقدر جلوتر میرم انرژیِ بیشتری ازش میگیرم امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 14:23

سلامحال و احوالاتتون چطوره؟جونم بگه براتون من هنوز طرح صد ساله مانتو دوختنم ادامه داره... هنوز وصل آستین هاش و پایینش رو داخل زدن و اتو نهایی اش مونده امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1402 ساعت: 22:22

برای چکاپ به آزمایشگاه رفته بودم و نشستم روی صندلی خونگیری که خانومی مضطرب وارد شد و به فردی که خونگیری رو انجام میداد گفت: ببخشید بچه من یه ذره بیشتر مدفو.ع نکرده حالا چی کار کنم؟آقای خونگیر در حالی که نصف بند انگشتش رو نشون میداد گفت: همین قدرم باشه کافیهخنده ام گرفته بود و متوجه شد و گفت: خب چی بگم؟! فک کردن کاسه رو میدیم پر کننبا خنده گفتم: بیچاره پدر و مادراو توو دلم افتاده بود که بخاطر یه جمله( ما میتوانیم ) ببین تا کجاها باید حواسشون باشه و استرس بکشن امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 7:19

بابا: سلااممامان: سلااام، چی چی آوردی برام؟ (باحالت شعر و ناز)..بابا روزی که چیزی دستش هست و وارد خونه میشه و در حالی‌که کیسه های خرید رو خوب بالا گرفته: سلااااااااممامان: سلام، من که فلفل دلمه نمیخواستم! قارچ میخریدیبابا: امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 7:19

سلاماحوالاتتون چطوره؟رسیدیم به فصل آبلیمو و آبغوره گیری.... بچه ها شمام توو شهرهاتون آبلیمو و آبغوره سالانه میگیرید؟ توو خونه میگیرید یا آماده؟بعد که آبغوره رسید یه استکان از سرش برمیدارید و نوش جان کنید؟ امدم...
ما را در سایت امدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1because-ramshme بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 7:19